- در گذشته
- مرده، فوت کرده
معنی در گذشته - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عبور کردن، دست برداشتن
عفو کرده بخشوده
متوفی
فوت، وفات، موت
رفته، کنایه از مرده، فوت شده
عفوکردن بخشودن در گذشتن
اعراض نمودن، ابا نمودن
ماجرا، حکایت، داستان، ماوقع
مردن، درگذشتن
پیشی گرفتن
گذشت کردن، از گناه کسی چشم پوشیدن
دست برداشتن
گذشتن، رفتن، عبور کردن
پیشی گرفتن
گذشت کردن، از گناه کسی چشم پوشیدن
دست برداشتن
گذشتن، رفتن، عبور کردن
وفات، فوت شدن
درگذشتن، کنایه از مرگ، مردن، وفات